روزگار بی قهرمانی

ساخت وبلاگ
می گویند  وقتی قرار است که ملتی نابود شود اول باید در میان دل آنها امید به آمدن قهرمانی را زنده نگاه داشت و سپاس باور به قهرمانی را از بین برد و این گونه است که امید می رود و ملتی که بی امید است بی گمان مرگ را به آغوش می کشد !

 روزگار بی مهری است

تند و سریع بی وفائی و فراموشی کلید می خورند !

فرار با ریسمان بی وفائی عادتی معمول نه مذموم است !

قهرمان کجاست ؟

عشق کجاست ؟

 شرافت کجاست ؟

 وفا و مهر کجاست ؟

 قهرمانان دوران کودکی ما چقدر بزرگ بودند و شاید باور نکردنی !

 در تمامی قصه های ما دو  نشانه بزرگ وجود داشت صداقت و عشق

شاهزاده ای که به دنبال محبوبش سوار بر اسب می شود تا او را نجات دهد

محبوبی که برای شهنشاهی  هر شب قصه ای می خواند تا باور عشق را برایش زنده کند

عاشق دلی بر سنگ خراش می زند تا نقش دل را به محبوب نشان دهد

و...

 آن روزهای عاشقانه ها رفتند و بزرگ شدیم و به مرور یادمان دادند که در قصه ها نمی توانیم سیر کنیم و چنین بود که غصه ها آمدند

آری غصه ها آمدند چون باور هائی که در قرن ها  نسل به نسل با قصه ها به ما منتقل شده بودند را به همراه قصه ها فراموش کردیم

قصه های امروز ما چیستند ؟

قصه گوهای ما کیستند ؟

قهرمانی که سوار بر اسب سپید بنشیند راهی کدامین ناکجا آباد شد ؟

بزرگ شده ایم پس قهرمانان ما هم باید فراموش شوند ؟

قهرمانان  امروز هم هستند  و حکایت آنها تکراری در پهنه تاریخ یک کلام است " سکوت "

هیچ قهرمانی قرار نیست که لاف بزند و ادعائی داشته باشد و تحمیل کند که قهرمان است

قهرمانان ما همان هائی هستند که امروز هم پاسخ ندای سهراب را می دهند

دل خوشی سیری چند ؟

پاسخ به آن روشن است

 جان دهم به دلخوشی یار

آری گزاف نمی گویم

قهرمان کسی است که هنوز به عشق باور دارد   و سوار بر مرکب پاکی ها است و  زره شرافت بر تن کرده است

قهرمانی یعنی عاشقی و باور به عشق و رهائی از همه افکاری که این روزها تازیانه به عشق می زنند

قهرمان یعنی خون دل خوردن برای عشق و جنگیدن برای حفاظت از عشق حتی در کنجی سراسر از تنهائی باشد همان سرائی که شاید خیلی ها خرده به او گیرند که تاوان وفای به عاشق دلی است اما عشق که تاوان ندارد

قهرمانی یعنی وفاداری به  عشق حتی اگر روزگار مردمان به بهانه عشق نیشتر زدند

قهرمانی یعنی اشکها  در هجران عشق را در خلوتکده ای پاک کنی و بگوئی " عشق بی تقصیر است "

قهرمانی یعنی درد دل  را در بی وفائی ها  با ایمان به عشق درمان کنی

می دانم که سخت است

می دانم که دلت خوش است فراوان باید شنید

 می دانم که عشق کجا بود را بی کران بر سرآواره کنند

اما دل بی گمان چون حکایت شهر قصه های دور بی عشق دیگر دل نمی شود

قهرمان  برای کسی باشیم با باور عشق حتی اگر آن یک نفر خودمان باشد

نوشته شده توسط تورج عاطف در ساعت 23:1 | لینک  | 
ناخدای عشق ...
ما را در سایت ناخدای عشق دنبال می کنید

برچسب : روزگار,قهرمانی, نویسنده : ftourajatefb بازدید : 181 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:24