ناخدای عشق

متن مرتبط با «ویژگی های تصویر در آینه تخت» در سایت ناخدای عشق نوشته شده است

حکایت پدرانه

  • تو را کجا یابم ؟/ تورج عاطفدوباره سحر شد و روز چهارم ، شنبه اول از چهارمین ماه سال است . قصه چهار ها  به هم رسند تا غم جاودانم هشت  ساله شود. هشت سال از آن روز شوم گذشت که من نوشتمپدر رفت!جان و روحم رفتهشت  سال گذشت اما  هشت هزار سال پیر شده ام و گویی  آن «من »که روزگاری می شناختم در همان روز چهارم چهارشنبه از ماه چهارم  سال هشت سال پیش  در گذشتمدر کابوس هشت  هزار ساله ای غرقه شدم . جهانی  که هر روز تلخ تر از پیش شودپدر رفت!پ + د+ رپ چون پروازد چون دلر چون روحروح و دل من پرواز کرد تا من به رثای خویشتنم بنشینم و از یاد ببرم که چگونه روزگاری دل و روحی داشتمدر روز چهارم ، چهارشنبه روزی در ماه چهارم این غم نبود که به سراغم امد که این من بودم که به تمامی غم شدم که دل و روح من را چون حکایت هدایت موریانه گونه خورده است و من  چون شبحی به زندگی ادامه دادم و تنها زخمهای دستانم مرا یاد آورد که روزگاری « تورج» بودمبه آینه می نگرم  و می دانم این تصویر چون مشق های  شتابزده کودکی رج زده شده اندآینه « تو» را « رج» زد تا از یاد ببرم  که هشت  سال پیش من  هم به رثای  پرواز دل و روحم نشسته ام و زمزمه کردمپدر رفتپدر رفتپدر رفتهشت سال گذشت و در میان این هشت هزار ساله غم تازیانه ها خوردم  همره با سیمین شعر شوم که رفتن او هم هشت گانه سال شدچرا رفتی، چرا؟ من بی قرارمبه سر، سودای آغوش تو دارم نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟ و من بی قرارم که جانی نماند که ز غم ناشکیبایی کند جانی نمانده که  تاب دیدن اسمان و مهر و ماهتاب را  بیاوردجان همه در خیال بی هوده ای استکه بار , ...ادامه مطلب

  • در رثای مادر

  •                                           ذر رثای مادرم / تورج عاطفدر روزهائی که همه نجوایش " دور شدن ها " شده است به جستجوی راهی برای دوباره یکی شدن ها می گردم . تصویرها آیند و من را می برد به روزگار, ...ادامه مطلب

  • تلخ قصه حمید سمندریان

  • ناجی / تورج عاطف روزگاری می رسد که سرانجام  گالیله در دادگاه تفتیش عقاید محکوم شده و   به دهکده ای نزدیک فلورانس  تا آخر عمر تبعید  می شود . او در اواخر عمر دچار ضعف شدید بینایی شده و با وجود بیماری ش, ...ادامه مطلب

  • دروغ

  • دروغ  بزرگ/ تورج عاطف                                  در تاریخ به شخصیت عجیبی به نام گوبلز وزیر پروپاگاندا یا تبلیغات  آلمان نازی بر می خوریم مردی که اصطلاح دروغ بزرگ را رایج کرد و به هیتلر چنین توصی, ...ادامه مطلب

  • سیندرلا وطنی

  • سیندرلا وطنم / تورج عاطف                                                               کفشهای سیندرلا در بیابان است و هیچ شاهزاده ای نیست که به جستجوی محبوب باشد . حکایت این کفش از قصه دلدادگی نیست . , ...ادامه مطلب

  • چشمهای بی باران

  • چشمهای بی باران  / تورج عاطف                          آسمان قهر کرده استزمین به سیاهی ها سر تسلیم فرود آورده استو سیاهی در کلام و رخ و حتی پشت لبخندهای پر تظاهر عیان استباد در سر زمین ناشناسی گم شده ا, ...ادامه مطلب

  • تا انتهای عشق مرا برقصان

  • تا انتها  عشق  مرا برقصان, / تورج عاطفروزگاری در مورد لئو نارد کوهن شاعر و نویسنده و ترانه سرای مشهور کانادائی گفتند"او تصویری آفریده‌است که در آن، شعر و موسیقی درهم آمیخته‌اند و به چیز گران بهای تغییر, ...ادامه مطلب

  • من در کجای جهان ایستاده ام ؟

  • من در کجای جهان ایستاده ام ؟/ تورج عاطفروزگار پر هیاهوئی است و ما در سرگردانی ها نفس ها را می شماریمدر میان این همه غوغا  یادی می کنیم از خسروئی که چون عاشق شیرین نبود اما عشق را فریاد کرد . دلدادگی ا, ...ادامه مطلب

  • زمزمه های اتاق تنهائی من

  • زمزمه های اتاق تنهائی من  " زمزمه های اتاق تنهائی من "آخرین کتاب تورج عاطف است تورج عاطف در هفدهمین  اثری  که به بازار کتاب معرفی کرده است آن را چنین توصیف می کند:روزی که کتاب " صد نامه به خودم " را ن, ...ادامه مطلب

  • قصه مادر

  • قصه مادر/ تورج عاطفبه آغاز ز آخرین ماه زمستان که می رسیدم به جستجوی سور بودم"جشن میلاد مادر"و امسال در این آخرین  روزهای سال  تنها حسرت را صید می کنم و به  رثای مادر می نشینمگوئی پس از سفر او همه سویم, ...ادامه مطلب

  • مادر

  • مادر                                                      سالها , ...ادامه مطلب

  • غرق می شوم در یک رویا

  •      غرقه مي شوم در يك رويامن و تو و كلبه اي براي ماغرقه مي شوم در درياي سكوتاندکی رهايي يابم زين همه غوغا برهوت؟غرقه مي شوم در چرخ آسيابتا نشود به يك بار آرزويم بر آبغرقه مي شوم در رقص پرتمنای  بادتا شايد بازهم  مرا كني يادغرقه مي شوم در يك روياي دورجايي رويم كه نباشد هيچ ماندني به زورغرقه مي شوم در برگ درخت همسايههمه وجودم به عشق ريشه دارد و سايهغرقه مي شوم در دلي كه دادم به توتا بداني همه روح و,رویا ...ادامه مطلب

  • قصه تنهائی و حکایت های من

  • دوست دارم را با من بسيار بگو‎" دوستم داري ؟" را از من بسيار بخواه‎همه ما از عادی زیستنها گریزانیم و کیست که نخواهددریائی باشد و از مردابی زیستن گریزی نخواهد زند ؟ بسیاری از ما روزمرگیها را دوست نداریم و از این که هر صبح که از خواب بر می خیزیم را  یکسان  تا به شامگاه پایان ببریم فراری هستیم و باید گفت به واقع خسته ایم و می خواهیم از این خستگیها بگریزیم  و این خستگیها از تکرار شدن تکراریها پیش می آید اما برای این کار چه باید کرد‎١/وقتی که می گوئی دوستت دارم باید باورش کنی آری " دوست داشتن " باور بزرگی است به چشمهای یار بنگر  و غرق در آن زیباترین چشمهائی که فقط برای تو در دنیا وجود دارد بگو " دوس,قصه,تنهائی,حکایت,های ...ادامه مطلب

  • لبخندی در صید دلتنگی

  • دلت كه مي گيرد لبخندت بهانه گيري مي كندسرت را بالا مي گيري و چشمت به آسمان ستاره باران و مهتابي كه مي افتد خاطره را بهانه مي كني خسوف دلتنگي ماه و ستاره ها و لبخندت را پشت ابر آه مي بردسرت را كه پايين مي گيري پاهايت را مي بيني كه همراهي ندارد به دنبال قدمي نيست عجله ندارد مقصد و مقصودش ناكجا آباد دلتنگي  ها نزدیک استسرت نه ز آسمان خيري بيند و نه سر به زيري راهي نشانش دهد پس مي ماند ميان زمين و آسمان و آن وقت مي بيني جايي براي دمي لبخند هم نيستجواب لبخند تو اخم و شايد زمزمه اي ناخوشايند مي شود و يا حداقل دزديدن نگاهدلت كه گرفته باشد لبخندت مي رود به صندوقچه نسيان كه قفل و كليد درستي ندارد و بير,لبخندی,صید,دلتنگی ...ادامه مطلب

  • ورق پاره های کتاب دلم

  • ورق پاره هاي كتاب دلم را كه مي بينم هيچ نخواهم جز نسيانآري فراموشي چاره اي است براي رهايي ز جنونورق پاره هاي دل را برگ به برگ بارها مي خوانمگاهي لبخندي زنم كه چه زود بوسه زند به اشكيا كه شور و شوقي را رسانم به كوچه حسرتمي نشينم و با خودم گويمچه بود و بعد چه شد؟كه بود و بعد كه شد؟و ميان اين همه "چ" و"ك" نتوانم پاسخي به يك "چرا"دهم يا "كور سوئي" يابمورق پاره هاي كتاب دلم را كه مي بينم هيچ نخواهم جز خط خطي يادياد چه كنم؟ بي وفايي؟ياد كه كنم؟ توئي كه ورق پاره كردي كتاب عشق ورزي مراياد كي را كنم؟ زمان ايستاده است براي من كه عقربه حضور لحظه ها زنده بودند به زندگي و زيستن براي من چيزي نبود جز عشق ورز,ورق,پاره,های,کتاب,دلم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها