چشمهای بی باران

ساخت وبلاگ

چشمهای بی باران  / تورج عاطف                          

آسمان قهر کرده است

زمین به سیاهی ها سر تسلیم فرود آورده است

و سیاهی در کلام و رخ و حتی پشت لبخندهای پر تظاهر عیان است

باد در سر زمین ناشناسی گم شده است

صدای باران چون رویای دور می ماند

 عطش درختان در زیر خروارهای ریزش برگ مدفون است

کسی  خش خش برگها را نمی شنود

و شاید چنین است که

چشمها بی رمق به روزمرگی ها دوخته شده اند

کسی دلش برای عاشقانه ها نمی تپد

سیاهی دیگر جوهر قلم نیست

رقص مردگان  رسام دل شده است

کسی نمی خواهد که عشق را فریاد زند؟

 غریو مهر رو به سوی کدامین آسمان خواهد بود ؟

 وقتی باران نیست

 دلی نیست

عشقی نیست

دلدادگی از رمق افتاده است

می توان باز ز امید عشق گفت ؟

کدامین چتر توانست برای باران وسوسه آمدن دهد ؟

کودکان دیگر بی قراری برای ساختن آدم برفی نمی کنند و شاید از یاد برده اند سپیدی معجزه آسمان را

معجزه را  کسی به یاد دارد ؟

تلخی ها گریبانگیر  خیالات شاعران را گرفته است

ز کدامین امید ترانه بسرایند ؟

در اقلیم تنهائی ها پر هیاهو تنها می توان سکوت را تکرار کرد

وفرمان " هیس " به دلی را داد که بیش از دل دادن در جستجوی سوختن است

دلسوختگن به خویش یا دلدادگی به هیچ؟

 پشت ابرهائی که دماوند را پنهان کرد  شوق و شور هم مدفون شد

به همراه چشمهائی که به حادثه عشق باز هم تر می شدند

شاید این آسمان بی دغدغه باران و پاییز و عاشقانه های رنگی

دمی رام شود و تلافی همه درختان و باغهائی که قربانی  آسمان خراش ها شدند را با بی اشکی در نیاورد

شاید باز هم در کوچه پس کوچه شهر دستی به شوق مهربانی  شبنمی شود

شایدامید همراه با رعد پاییزی آید

یلدای بی عاشقانه ها که تنها تاریک ترین شب  سال خواهد بود

فال حافظ

سرخی انار و سیب

رهسپار هیچ می شوند اگر دلها بی بارش چون این آسمان باشد

به قدم زدن های پر از تنهائی تا به کی ادامه خواهیم داد ؟

آفتاب پر غبار شهر تا به کی کابوس گم شدن باران را می دهد ؟

این شهر پر از ناکوک نواهای تنهائی و بخل و خشم زخمه ای به دل خواهد زد ؟

 به آخرین روزهای خزان می نگرم

 دیگر نه جوجه ای مانده است

نه شوقی برای تکرار وصل

گوئی بارانی که ز این شهر برفت

دلها را هم با خودش برد

 طنین عشق ز کدامین سوی می آید؟

بغض آسمان خواهد ترکید  و  خبر آغاز شاعرانه های زمستانی را می دهد ؟

باز به انتظار

 شاید پرده اشکی با  معجزه بارانی آید ویاد مان آورد

 دل بی تمنای مهر می تپد به هیچ

ناخدای عشق ...
ما را در سایت ناخدای عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ftourajatefb بازدید : 204 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 3:12