کدامین راه

ساخت وبلاگ

کدامین راه ؟ / تورج عاطف

مرد در چشمانش قطره های اشک است که اگر شرم و شرافتی هنوز وجود داشت باید بجای اشکش جماعت همه چیزدان می رفتند  به  عمق زمین و برای همیشه  دفن می شدند

اشک مرد از برای چه بود ؟

او نان می خواست 

او با کسی سرجنگ نداشت

او خیال می کرد در خانه است

اقلیمی که با مردم و بوی خاکش آشنا است

اما این مردمان غریب که دیگر نه مغول بودند و نه دگر  متخاصم  غریبه وچه زبان آشنائی و کردار دگری داشتند

همه تفاوت زبان و کردار از همان پندار بود که می آمد و شاید از فاصله  پندار و بی پنداری که کران تا کران است

مرد در این اندیشه است که در این اقلیم پر هیاهو  سپرسرگشته شده در غوغای سپاهیان خودی و غیر خودی

او نان داغی می خواست که لبهایش را بسوزاند اما سینه اش سوخت

خوشبخت آن بود که گلوله ای سینه اش را هدف قرار داد و رفت از این بی کران غریبگی

 آن که سینه اش بی مرهم از درد ظلم و ظلمت آتش گرفت به کجا پناه برد ؟

مرد نمی دانست کدامین راه را باید رفت؟

مرد می اندیشد که مگر در این دیار هنوز هم مردی مانده است ؟

که اگر مردانگی بود زنی برای  لقمه ای نان در مقبره ای اسیر جانوری نمی شد 

كدام راه را بايد رفت؟
راه بلدي يافت شود؟
كدامين راه مرا به خانه كودكي مي برد ؟
آن كوچه ها و آدمها و حرفها و قصه ها و همدردي براي غصه ها كجا رفتند؟
با هم خنديدن ها چه شد؟
یادمهربان نگاه مادر بزرگ چه كوه غصه اي است
كدامين راه را بايد رفت تا دور شويم ز اين شهر شلوغ؟
كدامين راه را بايد رفت تا رها شويم. ز اين همه دروغ؟
عارفان جعلي
فيلسوفان پر سفسطه
كدامين راه بايد رفت تا نفسي كشيم بي لبخند هرز گونه تمسخر؟  
كدامين راه بايد رفت تا رسيد
به ماواي دمي صداقت و رهايي ز دروغ؟
كدامين راه بايد رفت
تا سبز شويم به هم دلي سبز
روحي سبز
عشقی سبز كه جوانه زند بي هيچ غرور و شعار
به كدامين راه بايد رفت
كه من يابد تنها من
لبخندي بي هيچ ذن
عشق دهيم با همه سر و تن؟
 بر سر ما چه آمده است ؟

بر سر این " ما " چه آمده است ؟

چه کسی با " من " می شود " ما "؟

کی این همه غریبگی این سان قریب ما شد؟

ما همه چون آن پسرکی با هزار آرزو شده ایم که کوله بارش بیداد  بود و  یا چون زنی که در قبر به ماتم زندگی نشسته است

ناخدای عشق ...
ما را در سایت ناخدای عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ftourajatefb بازدید : 181 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 3:12