عاشقانه ای به نام " ما "

ساخت وبلاگ
جای پاهایت را بر کدامین ساحل آشنا هویدا ببینم؟
دریاها را پیموده ام
دریای غم
دریای جدائی
دریای صبر
دریای وهم
جای پاهایت را بر کدامین ساحل آشنا هویدا ببینم ؟
قلم را قفل کرده ام
قلبم را قفل کرده ام
دهانم را قفل کرده ام 
تا نجوای شاملو را زمزمه نکند
که گفته باشد " تو را دوست دارم"
هراسی ز دوست داشتن ندارم
فریادی ز عشق زدن که گناهی نیست
اما می پنداشتم 
نکند حکایت تسلیم دهد یا که مظلوم نمائی معنی شود و یا گدائی را جای طلب عشق نمایان سازد
جای پاهایت را بر کدامین ساحل آشنا هویدا ببینم؟
تا دیگر سکوت حاکم بی رحم روزگارم نشود
تا عقربه های تکراری روزگار باز دوازده بار زنگ نزند
که تمام شد ظهر است
پایان !نیمه شب است
و باز ظهرها و نیمه شب ها تکرار شوند 
ظهری که تو باشی و نیمه شبی که من هستم
و یا من در ظهر غربت اسیر باشم و تو در نیمه شبی سیندرلائی باشی بی آن که شاهزاده ای را خواهی که رد پاهایت را بجوید
جای پاهایت بر کدامین ساحل آشنا هویدا ببینم؟
تا من غرقه آن دریا شوم
دریای آشنای من گم شده است؟
دریای زیبای تصور لبخند تو کجاست؟
دریای زیبای خیره شدن چشم هایت به چشمانم که عاشقانه تو را می جوید در کدامین وادی پنهان است؟
جای پاهایت بر کدامین ساحل آشنا هویدا ببینم؟
شاید باید باز هم رفت
باز هم غوطه خورد در دریائی دگر
و جزیره ای که رد پای آشنا را به پیک نسیمی بفرستد تا تو را و مرا بیاید
و ساحلی آغوش کشد 
برای 
تو
من
عاشقانه ای به نام " ما" ناخدای عشق ...
ما را در سایت ناخدای عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ftourajatefb بازدید : 171 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 12:23