زمرمه میلاد

ساخت وبلاگ
 

این قافله عمر عجب می گذرد

دریاب دمی که با طرب می گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب می گذرد خیام

روزگار گذشت و به 51 سالگی رسیدم   به این عدد که می نگرم  اندیشه ریاضی پرورم برای خود  به دنبال معنائی برای این عدد می گردد و آن را پیدا می کند و می پندارم که  این سومین 17 سالگی من است

 در هفده سالگی برای اولین بار عاشق دختری شدم  .

یک عشق پنهانی که نمی توانستم به کسی بگویم در مجلس ختم بزرگی او را دیدم کسی که در کودکی با او هم بازی  بودم و ناگهان در 17 سالگی ن او را به گونه ای دگر دیدم

با ضربان قلب بی ملاحظه ام هیچ کاری نمی توانستم بکنم  صدایم می لرزید و می ترسیدم که کسی پرده از این راز بر دارد  چه خیال خامی ؟ رنگ رخسارم نداد  نشانی راز درونم را  و...

 عشقی که در کتاب اولم  " سولماز " اندکی از آن گفتم حکایت دلباختگی که هیچگاه جرات به زبان آوردنش را نداشتم حتی به یار و محبوب که جرم نابخشودنی بود عاشقی در جوانی !

عاشقی در این دیار حتی در جوانی هم سر به رسوائی زند و برای من پر از شرم و سکوت عشق 17 سالگی این گونه گذشت عشقی در سکوت و هجرانی نیز در سکوت و حال خاطره ای در سکوت

 در 34 سالگی و به بیانی در 17 سالگی دوم عاشق شدم و آن را فریاد کردم دخترم آیلی به دنیا آمد و من دیوانه و مجنونش بودم و هنوز هم عشق پدرانه  را فریاد می کنم

و حالا 51 ساله شدم و سومین 17 سالگی من است!!

نمی دانم 68 و یا 85  سالگی را خواهم دید اما می دانم اگر هم حضوری باشد اندیشه ای جز عشق حتی  در روزگار  پیرانه سرم نخواهم داشت

 امروز هم  دل بی توجه به سن و عدد همچنان  به جستجوی عشق  می رود  با حال و هوائی که حکایت مردان  در 51 سالگی است  با همه تجربه ها و دردها و غم ها و شادی ها ءی که تجربه کردند

عدد 51 را به 5 و  1 تبدیل می کنم  و پنج گانه زندگی ام را می نویسم

 امید

ایمان

صبر

 خرد

بخشش

و آن را به یگانگی تقدیم می کنم که چیزی جز عشق نمی باشد و این زمزمه جشن میلادم است 

 میلادم را با یاد عشق با همه به قول فروغ  با همه دردهایش  می گذارم و آرزو می کنم میلادی نباشد جز به همراهی با عشق

ناخدای عشق ...
ما را در سایت ناخدای عشق دنبال می کنید

برچسب : زمرمه,میلاد, نویسنده : ftourajatefb بازدید : 188 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 12:23