عشق کور نیست!

ساخت وبلاگ
عشق کور است ؟ بی شک در فیلم " نابینا " ساخته  مایکل مایلر حکایت عشق این گونه  نیست!

فیلم  در آغاز با بازی دبی مور دوست داشتنی و آلک بالدوین نشانه هائی از عشق را نشان نمی دهد . داستان دو نیویورکی است .

دبی مور ( سوزان ) زندگی اشرافی دارد و او زن یک بیزنس من موفق است و روزگار را می گذراند روزگاری تا حدی سرد و شاید با تکیه به باوری که عشق در میان سالی تنها خاطره است و  سازش و همکاری می تواند زندگی را به پیش ببرد .

زندگی  یک زوج در سنین میان سالی موفق از بعد مالی و ناگهان اتفاقی می افتد ! همسر سوزان به زندان می افتد و از آنجائی که همه عملیات مالی از حساب مشترکی انجام می شود  سوزان هم محکوم به 100 ساعت  خدمات عمومی محکوم می شود و او باید به آسایشگاهی برای  نابینایان رفته و برای نویسنده ای موفق ( بیل )که در اثر تصادفی نابینا شده و همسرش را از دست داده و دیگر علاقه ای به نوشتن ندارد کتاب بخواند !

داستان  دو آدم از دو دنیای متفاوت که هر دو عشق را پایان یافته می دانند مرد تنها به صدای ضبط شده همسرش گوش می دهد و با عذاب وجدانی دست به گریبان است که در روزهای آخر زندگی همسرش خود خواهی هایش اجازه بروز عشق کامل را نداده است  و بی شک قلمش خشک است زیرا الهامی ندارد که بنگارد !

. سوزان از بیل خوشش نمی آید بیل تند خو است و منتقد است و قصد خود آزاری و دگر آزاری دارد و زن هم در این کشمکش متوجه می شود که همسرش به او خیانت کرده است ! گفتگو بیل و سوزان و توجهی که بیل و شناختی که از سوزان حتی در دنیای تاریکی اش بروز می دهد آغاز عشقی را باعث می شود که بی شک کور نیست و...

بیل نویسنده جملاتی را در فیلم می گوید که بسیار تاثیر بر انگیز است  او می گوید " مخالف عشق بی شک نفرت نیست بلکه بی تفاوتی است " و این طلائی ترین حکایت همه کسانی نیست که سالها است کنار هم زندگی کرده اند اما حتی متوجه کوچکترین تغییراتی  چون نام عطر بانو و آرزو ها و خیالات  همراهشان  نمی شوند و وقتی هم از دست می دهند ناراحت تنهائی خود و نه نابودی  روح عاظقانه ای در زندگی خویش هستند

جمله زیبای دیگر  "آمدن ترس در ورای بی عشقی است " ترسی که هر روز دیوارها رابطه را بلند تر و فضا ها را محدود تر و ارتباط ها را کمتر می کند . ترس و به اجبار و وحشت در کنار هم ماندن کابوسی است که آرام آرام روح  دو سوی یک رابطه ای که به پایان رسیده و به اجبار و شعار و حرف مردم مانده است را می جود

و سر انجام مردی تنها  که با دلش خوب می بیند و عشق را محتاج لمس نه تنها نگاه می داند  لیوان شراب عشقش را نگاه می دارد  و هر روز در انتظار است که می عشق را با  صاحب آن میل کند و این حکایت می گوید عشق کور نیست بی گمان  روشنائی ترین بخش زندگی است و با عشق است که می بینیم آنچه را که به زیبائی دیدنش ایمان داریم

نوشته شده توسط تورج عاطف در ساعت 21:9 | لینک  | 
ناخدای عشق ...
ما را در سایت ناخدای عشق دنبال می کنید

برچسب : عشق,کور,نیست, نویسنده : ftourajatefb بازدید : 164 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:24