كاج من

ساخت وبلاگ
با كاج رفاقتي ديرينه دارم
وفادار به جامه است رنگ عوض نمي كند و خاطره اي دهد
اين رفيق سبز را هر روز در غرقه پاييزي هايم مي بينم
او مرا به خانه پدري سالهاي دور مي برد آن روزگار شيرين آرزوهاي بزرگ و دل بستن به تصاوير خيال
بوي برگهايش روي دستهايم هر روز امتحان مي كنم و
من هم سبز مي شوم و كاج گونه شده و جامه عوض نمي كنم و باز همان تورج نوجواني مي شوم موهايم سپيدم را از ياد مي برم و اين دل امروزي ام را فراموش مي كنم اين دلي كه آن شور و غوغا را ندارد بي نوا دلم حسرت آن دل دست نخورده را دارد و من با نفحه رفيق كاجم چون او مي شوم
بي غل و غش
بي رنگ عوض كردن
آزاده چون نوجوان پر غوغا آن روزگار دور
رفيق كاجم را دوست دارم زيرا يادم آورد
همه شيريني هاي خانه پدري و صداي پدر كه مي خواند مرا
روزگاري كه هنوز برق عشق حاكم چشمهايم بود و اين سايه غم نامردمان كلافه ام نمي كند
با كاج تورجي مي شوم كه خيلي دوستش داشتند
با كاج همان پسرك پر شرم نوجواني با عشق پنهان مي شوم
با كاج باز طلاي مادر بزرگم مي شوم
با كاج خودم مي شوم
بي رنگ عوض كردن پنهان شدن
سر به آسمان آرزوها مي زنم
و باز عاشق مي شوم
آري عاشق

ناخدای عشق ...
ما را در سایت ناخدای عشق دنبال می کنید

برچسب : h lk,ذاك من ذاك, نویسنده : ftourajatefb بازدید : 183 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 21:59